روز چهارشنبه 6 شهریور 1392 صبح خیلی زود به سمت اصفهان راه افتادیم. تو این سفر مادرجون هم همراه ما بودن. چون گل پسر خواب زده شده بود هی تو را می خوابید و بیدار میشد. وقتی رسیدیم استراحتی کردیم و بعد یه چرخی نو محوطه زدیم. یه انار کوچولو هم برای پرهام نازم از درخت چیدم: چهار شنبه شب رفتیم نقش جهان. مادرجون برامون یه ساعت دیواری که روش میناکاری,خاتم کاری و مینیاتور کار شده بود برای یادگار برامون خریدن. دستشون درد نکنه. روز پنچ شنبه صبح رفتیم باغ پرندگان. انقد که به پرهام گفتیم: پرهام! توتو... ببین.. پرهام هم می گفت! نهار هم بریونی غذای معروف اصفهان رو خوردیم. عصر پنج شنبه هم رفتیم کارتینگ. گل پسری رو پیش مادرجو...